بررسی قتل دختر ۱۷ ساله اهوازی از منظر جامعهشناسی/ بزرگان عشایر کارکرد اجتماعی خود را از دست دادهاند
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۳۶۳۶۹۶
به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، قتلهای ناموسی هنجار اجتماعی دیرپایی است که با وجود تحولات صورت گرفته در ابعاد مختلف اجتماعی در جوامع امروزی اما همچنان پابرجا مانده است و شاید پذیرش باورهای مردسالارانه و پای بندی به باورهای سنتی از عوامل مهم نگرش مثبت به این قبیل قتلها باشد.
جامعهشناسان راهکار مقابله کاهش قتلهای ناموسی را در خارج کردن این جرم از حوزه جرایم خصوصی و مقابله با زمینههای بروز آن یعنی نابرابری جنسیتی عنوان میکنند به ویژه که که این قتلها عدالت قضایی را نزد جامعه بانوان سیاه جلوه میدهد
اگر چه زنکشی مسئلهای جهانی است و هر از گاهی از گوشه و کنار نقاط مختلف کشور و جهان خبرهایی مبنی بر قتل دختران و یا زنان توسط اعضای خانواده خود به گوش میرسد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اما آنچه چند روز گذشته به نام دفاع از ناموس در اهواز رخ داد نه تنها به بهداشت روانی مردم استان بلکه کل کشور آسیب رساند.
به همین دلیل به منظور بررسی برخی زوایای این مساله با عبدالرضا نواح استاد جامعه شناسی و عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
فارس: نظر شما در خصوص قتل دختر 17 ساله اهوازی چیست و نتایج این حادثه را چطور پیشبینی میکنید؟
دکتر نواح: در ابتدا به خانواده غزل به دلیل قتل فجیع دخترشان تسلیت عرض میکنم، قتل ناموسی امر مذموم بوده و پسندیده نیست، چرا که در آن قساوت دیده میشود و از بقایای نظامهای کهن اجتماعی باقی مانده است.
در حادثه اخیر یک خانواده به دلیل کشته شدن فرزندشان داغدار شد و قاتل که باید محاکمه شود و اگر فرزندی حاصل این ازدواج باشد سرنوشتی نامشخص خواهد داشت. عوارض این حادثه ممکن است فراتر از این خانواده را نیز در بربگیرد و چه بسا مجبور باشند برای حفظ آبروی خود از محل زندگی خودشان به جای دیگری بروند و حتی شغل خودشان را از دست بدهند.
به حل شدن این مسأله در کوتاه مدت امیدوار نیستم
جوامع معاصر به این پدیدهها دامن میزنند و اتفاقی که برای غزل افتاد با توجه به ارتباطی که وی با فردی سوری در کشور دیگر پیدا کرده نمیتوان امیدوار شد که این مسأله در کوتاه مدت یا بلند مدت حل شود، چرا که این موضع سنتی است و با یکسری باورهای عرفی و اعتقادی آمیختگی پیدا کرده و گره کوری درست شده که به سادگی حل نمیشود.
اما میتوان با فرهنگ سازی آن را تعدیل و از نوع خشونت آمیزش دور کرد؛ قانون، طلاق را برای این مواقع گذاشته است که اگر چنین اتفاقی افتاد راه نجاتی برای دو طرف قضیه باشد.
فارس: یکی از نقدهای اساسی که به قانون مجازات اسلامی در مورد قتلهای ناموسی میشود این است که چرا قاتل بعد از گذراندن چند سال محکومیت آزاد میشود و گویا قانون نیز انتقام خود را در قالب این قتل از مقتول میگیرد؟
دکترنواح: بنده حقوقدان نیستم اما به عنوان یک شهروند و متخصص در زمینه جامعهشناسی به نظرم قانونهای ما بازدارندگی لازم را ندارند، به طور مثال و طبق اطلاعات و برخی اخبار که از اطرافیان میشنویم ممکن است شخصی به حبس ابد محکوم شده باشد اما میبینیم پس از چند سال این امکان برای آن فرد فراهم میشود که از زندان آزاد شود.
خاطرم هست در ایامی که مرحوم آیت الله یزدی رئیس قوه قضاییه بود در خصوص بحثهای ناموسی موضع گرفت و گفت: قانون نباید به شکلی باشد که حتی اگر اولیاء دم رضایت دادند با توجه به اینکه برخی مسائل و مشکلات در نظام عشیرهای وجود دارد قصاص نشود.
40 درصد قتلها ناموسی است
بنده در اخبار خواندم پدر مقتول(غزل) گفته است: که رضایت نمیدهم اما مطمئن باشید رضایت آن را جلب میکنند چرا که اگر رضایت ندهد دعواهای طایفهای و خانوادگی رخ میدهد و با توجه به مسائل مختلفی مانند وجود اسلحه و... که در استان داریم خدا میداند این مساله از کجا سر در میآورد.
انتظار میرود قانون گذاران با جدیت بیشتری به این مسأله نگاه کنند آمارهایی که در این چند روز گزارش شد نشان میداد حدود 40 درصد کل قتلها در کشور را، قتلهای ناموسی تشکیل میدهد که این آمار، نگران کننده است و باید علاوه بر قانونگذار، نهادهای حمایتی نیز از زنان حمایت کنند، ما نهادهای حمایتی لازم را نداریم و اگر هم داریم عملکرد مناسب ندارند.
امیدواریم قانوگذار مساله را به شکلی تجویز کنند که قاتل قسر در نرود، چرا که همین سبب میشود افراد دیگری پا در همین مسیر بگذارند و این راه تبلیغی میشود برای کسی که با این مشکل مواجه میشود و این سبک قانونگذاری سبب شود مردم فکر کنند قانون به درستی از حقوق ضایع شده افراد دفاع نمیکند و مجبور شوند خود به دفاع شخصی از خود و به چنین قضایایی مبادرت کنند.
فارس: به نظر میرسد در جریان قتل ناموسی اخیر عامل محیطی( طعنه زدن اطرافیان به قاتل و سرزنش کردن آن) بر عامل انسانی بی تاثیر نبوده است و قاتل را بیش از پیش غیرتی کرده است، نظرتان چیست؟
مسأله تعصب یک مسله جدی است
دکتر نواح:مسأله تعصب یک مسأله جدی است و نمیتوان آن را فراموش کرد، اما مشابه این مسأله در جامعه ما و جوامع دیگر زیاد واقع میشود اما راههای مسالمت آمیزتری را برای حل و فصل این مساله در نظر گرفتهاند.
از طرفی در جامعه شناسی یک تئوری داریم به نام تئوری «انگ زدن» و مردم در جوامعی که زندگی میکنند یکسری ارزشها عرف میشوند و خیلیها دنبال این نیستند که این ارزشها درست یا غلط است.
اکنون همه آنهایی که این جوان(قاتل) را به این کار تحریک کردند و مبادرت به این کار شنیع کردند جه بسا اکنون کنار کشیدن و شاید عمل این جوان را تقبیح هم کنند، اکنون این جوان باید چند سالی را در زندان به سر ببرد و آیندهاش از بین برود و معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا میکند.
بلاخره انسانی را کشته و شاهد قتل و سلاخی وی بوده است اینها در روح و روان فرد قاتل میماند و معلوم نیست چه پیامدهایی دارد.
با توجه به این محل زندگی این خانوادهها پرجمعیت و با جمعیت غالب قوم عرب است، و مناطق عرب نشین اگر اشتباه نکنم سعی میکنند یک دست و از تیرهها و قبایل همسو و هماهنگ بوده و نظام خانوادگی بین آنها حاکم باشد.
فارس: راه حل چیست و چگونه میتوان این سبک از زندگی و فرهنگ غلط در جامعه سنتی را تغییر داد؟
دکتر نواح: تا زمانی که این سبک از زندگی و فرهنگ در بین عشایر وجود دارد و طایفه، مانند سازمان و نهادی از افراد و اعضای عشیره محافظت کند، متاسفانه شاهد این پیامدها خواهیم بود و در این شرایط چارهای نداریم جز اینکه به سمت جامعه مدنی حرکت کنیم.
برای تقویت جامعه مدنی نیاز به تقویت نهادهای اجتماعی وجود دارد اما در استانهای مرزی مثل خوزستان، لرستان، کردستان و کرمانشاه به عنوان استانهایی که هنوز ساختار عشیرهای آنها پا برجا مانده و این مسائل را دارند سخت است.
بزرگان عشایر کارکرد اجتماعی خود را از دست دادهاند
فارس: معمولاً در رأس عشایر افرادی قرار دارند که از پایگاه اجتماعی بالایی برخوردار و تقریباً مورد قبول همه افراد طایفه هستند، به نظر شما نقش این افراد در کاهش این تنشها چقدر میتواند موثر باشد؟
دکتر نواح: مشکل ما همین جا است و تا زمانی که ما بزرگان عشایر را داریم که نظام عشیرهای را تقویت میکنند امیدی به گذر از این وضعیت به وضعیت مدنی نخواهیم داشت.
ّدر کوتاه مدت باید از ظرفیت آنها استفاده کرد اما بنده معتقد هستم بزرگان عشایر نقش تعیین کنندهای ندارند و معمولاً بعد از وقوع این حوادث به آنها رجوع میشود در حالی که رجوع به آنها قبل از وقوع حادثه مهم است و این نهاد(بزرگان عشایر) باید آنقدر مورد اعتماد باشد که مثلاً وقتی فردی دخترش با این مسائل مواجه است به آنها مراجعه کند و بزرگ عشیره ریش سفیدی کرده و از اتفاقات آینده جلوگیری کند.
من تصور میکنم در نظام عشایری گذشته بزرگان حرفی برای گفتن داشتند و دیگران از آنها تبعیت میکردند؛ در جایگاه بهتری قرار داشتند، پول بیشتر و احتمالا چند تفنگ دار داشتند که به واسطه آنها قدرت فیزیکی داشتند اما الان اینطور نیست.
در شرایط فعلی همه دانشگاه میروند و تحصیل میکنند علاوه بر این جامعه شهری و زیست شهری سبب بالا رفتن سطح آگاهی است همچنین فضای مجازی هم معلومات ما را در برخی موارد بالا برده است به همین دلیل فکر میکنم کارکرد بزرگان عشایر ضعیف شده است.
البته از این موضوع زیاد اطلاع ندارم اما با شیوخ عرب در خصوص موضوعی نشستهام، به نظرم با این زیست اجتماعی که در حال حاضر در مملکت داریم بزرگان عشایر بیشتر نماد هستند تا اینکه قدرت واقعی داشته باشند و بتوانند از این قدرت استفاده کنند.
فارس: به نظر شما چه عاملی سبب شد غزل جذب مرد سوری شود و به آن اعتماد کرد؟
دکتر نواح: مقتول سنی نداشته است و همانطور که در اخبار آمده بود صاحب فرزندی هم بود که احساس تعلق زیادی به آن نداشته است و این اتفاق در سن 17 سالگی یعنی پایان دوره نوجوانی و آغاز دوران جوانی برای وی رخ داده و هیچ تجربهای نداشته است.
مقتول مهارت زندگی را کسب نکرده است
با توجه به اینکه در سن پایین ازدواج کرده و شرایطی که متأسفانه پیرامون ازدواج در ابتدای راه جوانی وجود دارد، مدرسه خود را ادامه نداده، دیپلم نگرفته و پا به دانشگاه نگذاشته است، یعنی همه آنچه را سبب میشود از مهارتهای زندگی استفاده کند را کسب نکرده است.
بعد از خواندن خبر و دریافت برخی اطلاعات تکمیلی از جسارت این دختر تعجب کردم که وی در این سن و سال اعتماد میکند و از اهواز به تهران و از تهران به خوی و از خوی به ترکیه و در آخر در کمپ مستقر میشود، ترکیهای که برای زنان ایرانی جای بسیار خطرناکی است، به نظرم کاری که این دختر انجام داد بیش از اندازه سادهلوحانه است.
در جامعه ما کودک همسری یک معضلی است که ظاهراً هم کسی قدرت مقابله با آن را به آن صورت ندارد، و تعجب کردم وقتی مصاحبه پدر غزل را خواندم که گفته بود: که سن و سال غزل برای ازدواج کم بود و ما برای عقد آن گواهی رشد گرفتیم قانونگذار و مجری قانون پس چه میکنند که این اتفاقات باید بیفتد.
پدر غزل(مقتول) در جایی گفته: دامادش(قاتل) مردی خوبی بوده و زندگی خوبی با دخترش داشته و آن اختلافات که بین سجاد و غزل است معمولاً بین هر زن و شوهری اتفاق میافتد اما قهر کرده و آشتی کرده که به نظرم درست نیست دختری عادت به ترک خانه شوهر کند.
در جایی دیگر پدر مقتول میگوید: دامادش در بازار کار میکند و مشغول است و گاهی تا دیر وقت سرکار است که به نظرم مشکل ما همین جا است چرا که نظام خانواده نیازمند مکانیزم کنترلی است و پدر و مادر خانواده باید در محیط خانه باشند تا فرزندان از آنهای چیزی یاد بگیرند تا زمانی که وارد جامعه شدند نسبت به آسیبهایی که از طرف جامعه متوجه آنها میشود کمی روئین تن باشند و بتوانند با این آسیبها مبارزه کنند،کسی که به این شکل سرکار است نمیتواند نظارت درستی بر خانواده داشته باشد.
خطرات عدم کنترل خانواده
در مصاحبه خواندم که در طبقه پایین خانواده سجاد و در طبقه بالا دو برادر که هم زمان ازدواج کردند زندگی میکنند، این شکل زندگی نگهدارنده است اما کنترل کننده نیست وهر کسی (عروسها) ممکن به بهانه اینکه میخواهم به بازار بروم و یا خانوادهام را ببینم از خانه خارج شود.
از طرفی سپری کردن زمان زیاد در فضای مجازی خود دلیل این بوده است، که مردی نبوده که زندگی خود را کنترل کند و این واقعیتهایی است که متاسفانه به آن توجه نمیکنیم و زندگی فقط مادی شده البته فشار اقتصادی را نمیتوان نادیده گرفت
اما نمیشود تا شب دنبال دو ریال پول باشم و حواسم نباشد در زندگیام چه میگذرد و همسرم و بچهها چه کارهایی میکنند، قطعاً زندگی از دستم میرود و با توجه به اینکه شغلم آزاد است شب با تن خسته و افسرده فقط پولی به خانه بیاورم.
گاهی هم با گلایه همسر مواجه میشوم که مجبور شوم از خانه برای کسب درآمد بیرون بروم؛ واقعا اینطور نمیشود، بنده اسم این شرایط را زندگی نمیگذارم.
علاوه بر این مهاجرت سرمایههای انسانی و مالی را داریم و بعد هم میبینیم چنین اتفاق ناگواری رخ میدهد که مو به بدن آدم راست میشود.
ما به واقع زندگی نمیکنیم منظور از زندگی مضمون جامعه شناسی زندگی است که در آن تفریح، گذراندن اوقات فراغت، شادی، جشن، مسافرت سالیانه و... وجود داشته باشد و سنتهای مذهبی پاسداری شوند، ما هیچ کدوم از اینها را درست نداریم.
در عرض دو سه هفته اتفاقات ناگواری در مناطق مختلف کشور رخ داد، یکی از آنها شهادت سرهنگ ناجا بود که این بنده خدا نیز با قساوت قلب کشته شد و ما به شنیدن این اخبار عادت کردیم.
امیدوارم مسؤولان ذیربط به جای موعظههای اخلاقی که درجه فواید آن روز به روز به دلیل واقعیتهای پر رنگ اجتماعی کاهش پیدا میکند کمی به دستاوردهای علمی روی بیاورند و از دانشگاه استمداد بطلبند خصوصاً از رشتههایی با گرایش اجتماعی و نکاتی که ارائه میدهند را حتی المقدور به کار بگیرند.
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: قتل ناموسی غزل قتل های ناموسی بزرگان عشایر جامعه شناسی قتل ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۳۶۳۶۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رازگشایی از قتل هولناک دختر جوان
چند سال قبل، تلفن کشیک قتل پلیس آگاهی را تحویل گرفتم. هنوز دقایقی از تحویل تلفنهمراه نگذشته بود که زنگ آن به صدا درآمد. پشت خط مامور یکی از کلانتریهای تهران بود.-«سلام کارآگاه در یکی از سطلهای زباله منطقهای در مرکز شهر چند قطعه از جسد مثلهشده یک زن را پیدا کردیم.»
با گرفتن آدرس محل کشف جسد، دستور دادم صحنه را حفظ کرده تا خودم به محل بروم و پزشکی قانونی و تشخیص هویت را هم خبر کنند. روز تعطیل بود و۲۰ دقیقهای به محل کشف جسد رسیدم.داخل یک سطل در سه نایلون زباله قطعات مثلهشده یک دختر جوان بود. دستور دادم گشتهای پلیس سایر سطلهای منطقه را جستوجو کنند تا اگر عضو دیگری وجود دارد کشف شود. نوع رها کردن جسد نشان میداد قاتل میخواسته پیکر مقتول کشف شود که آن را در داخل سطل رها کردهاست.تا تیم بررسی صحنه جرم و پزشک قانونی جسد را معاینه کند، خودم و دو مامور کلانتری سری به اطراف منطقه زدیم و دوربینهای چند خانه و مغازههای اطراف را چک کردیم که هیچ سرنخی به دست نیامد.حضور تیمهای پلیسی وپزشکی قانونی در باعث شد اهالی با کنجکاوی در محل جمع شوند، به همین خاطر بازپرس دستور داد جسد را سریع به پزشکی قانونی منتقل کنند که مردم با آن صحنه فجیع روبهرو نشوند. پزشکی قانونی اعلام کرد ۴۸ تا ۷۲ ساعت از وقوع قتل میگذرد و به احتمال زیاد مقتول ابتدا خفه شده و بعد جسد مثله شده است.با بررسی لباس مقتول متوجه شدیم مدرک شناسایی همراه جسد نیست اما ناخنهای این دختر دارای طرح خاصی بود.به ماموران کلانتری گفتم، به احتمال زیاد مقتول ساکن همان منطقه کشف جسد باشد. با عکس طرح ناخن به تمام آرایشگاههای زنانه محل سر بزنید و ببینید این طرح کدام ناخنکار است. ازسوی دیگر با بررسی پروندههای فقدانی مشخص کنند، در روزهای گذشته چه کسی با مشخصات دختر جوان اعلام مفقودی کردهاست.روز بعد یکی از ماموران تماس گرفت و گفت؛ به چند آرایشگاه سر زدیم که یکی مدعی شد این طرح را روی ناخنهای دختر جوانی به نام مرجان کار کرده است. با شناسایی او و بررسیهای پروندههای مفقودی متوجه شدیم پنج روز قبل مادر او گم شدن دختر ۲۰ سالهاش را اعلام کرده است.قرار شد آزمایش DNA گرفته شود تا مطمئن شویم جسد مثله شده متعلق به مرجان است.پس از تایید آزمایش، خانواده او برای تحقیقات مقدماتی به اداره قتل آمدند. مادر او که در شوک مرگ فجیع دخترش بود، شروع به حرف زدن کرد و گفت: چند روز قبل ساعت ۴ صبح دخترم گفت با دوستانش به کوه میرود. صبح زود از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. عصر هرچه زنگ زدیم پاسخگوی تلفن نبود و بعد گوشیاش خاموش شد. با دوستانش تماس گرفتم و فهمیدم دخترم پیش آنها نرفته و برنامهای هم برای کوه رفتن نداشتند؛ به همین دلیل گمشدن دخترم را به پلیس اطلاع دادم و با نامزدش مهران تماس گرفتم که او گفت اطلاعی از مرجان ندارد.دستور دادم پسر جوان احضار شود تا حضوری از او تحقیق کنم. ساعتی بعد پسر قد بلندی روبهرویم نشست و گفت که هیچ خبری از نامزدش ندارد و از شنیدن خبر مرگش در شوک است.به او گفتم فعلا از شهر خارج نشود و در دسترس باشد. با هماهنگی قضایی قرار شد، روز گمشدن مرجان آنتندهی موبایل خانوادهاش را بررسی کنند که ساعتی بعد اعلام شد گوشی مرجان و نامزدش در یک محل آنتندهی داشته است. با کشف این سرنخ، دستور بازداشتش را از بازپرس پرونده گرفتم. مهران بازداشت شد. از او خواستم واقعیت را بگوید که باز هم ادعاهای قبلیاش را تکرار کرد و مدعی بود در مرگ نامزدش هیچ دخالتی نداشته است.به او گفتم اگر واقعیت را بگوید به نفع خودش است که بعد از مکثی طولانی به قتل مرجان اعتراف کرد و گفت: روز حادثه با نامزدم قرار شد بیرون برویم و تفریح کنیم. صبح زود بود و او میخواست لباس بخرد اما همه جا بسته بود. یکدفعه دعوایمان شد و در اوج عصبانیت دستم را جلوی دهانش گرفتم. مرجان کبود و بیهوش روی زمین افتاد.تازه فهمیدم چهکار کردهام و برای خلاصی از جسد، آن رامثله کرده و درسطل زباله رها کردم. در این مدت با صحنهسازی سعی کردم خود را بیگناه نشان دهم اما خون مرجان دامن من را گرفت و دستگیر شدم. با اعترافات مهران، راز این جنایت هولناک فاش و متهم پس از تحقیقات روانه زندان شد.